کد مطلب: ۲۴۵۷۷۷ | تاريخ: ۱۳۹۹/۱۱/۲۵ | ساعت: ۰ : ۳۰
1- زیباکلام و معتضد هر دو درباره تاریخ مینویسند و میگویند، ولی هیچکدام مورخ آکادمیک نیستند. مورخ آکادمیک یعنی داشتن عزیمت علمی به تاریخشناسی و تاریخنگاری. نامبردگان هر دو از این ویژگی بیبهرهاند. زیباکلام در کتاب پرتیراژ «ما چگونه ما شدیم»، آنجا که درباره حمله مغول به ایران سخن میگوید، استنادش به مقالهای در روزنامه همشهری است. گمان نمیکنم او یک بار هم منابع تاریخ مغول مانند تاریخ جهانگشای جوینی را خوانده باشد، چه برسد به اینکه بخواهد به آنها ارجاع بدهد. یا حتی توان این را داشته باشد که تاریخ وصّاف را بخواند و بفهمد وصاف الحضره چه میگوید! خسرو معتضد هم دست کمی از او ندارد. کسی که مفاهیم علمی را در تاریخورزی به صورت دیمی استفاده کند و هیچ فهم علمی از آنها نداشته باشد، نمیتواند مورخ آکادمیک باشد. دانش تاریخ رویدادهای منفرد را به بحث میگذارد، اما به وسیله مفاهیم عام. درک کسانی مانند معتضد از مفاهیم عامی مانند حکومت، دولت، مشروعیت، تجدد، نوسازی و… همانند عامیان است نه عالمان. داشتن چارچوب مفهومی در مطالعات تاریخی، نقطه تمیز مورخان آکادمیک از مورخان غیرآکادمیک است. او از این حیث بیتردید مورخی دیمینگار است.
2- تاریخشناسی همانند علوم دیگر روش تحقیق خاص خود را دارد. اغلب در تحقیقات تاریخی، مورد مطالعه یکی بیشتر نیست. از این رو امکان مقایسه و تطبیق وجود ندارد. از این رو مورخ خود به خود در تشریح و اثبات مدعای خود روی میآورد به ارائه گزارههای شرطی خلاف واقع Counterfactual Conditions. معتضد و زیباکلام از این گونه گزارهها زیاد استفاده میکنند؛ مانند: اگر مصدق نبود، صنعت نفت ملی نمیشد و یا اگر رضاشاه نبود ایران وارد دوران مدرن نمیشد و…. تا اینجای کار اشکالی ندارد. مشکل آنجا رخ مینماید که هر دوی این آقایان درک روشمندی از شیوه ردّ و یا اثبات گزارههای شرطی خلاف واقع ندارند. پاسخ گزاره شرطی خلاف واقع «اگر مصدق نبود، نفت ملی نمیشد»، این نیست که بگوییم «خیر اگر کاشانی نبود، نفت ملی نمیشد» و یا «اگر ترور رزمآرا نبود، نفت ملی نمیشد» و…. شیوه آزمون مدعاهای شرطی خلاف واقع ساختن میدانهای مجازی و دنیاهای بدیل در قالب آزمایشهای ذهنی Thought Experiments و یا استفاده از روش منطق تحلیل شبیهترین Logic Of Most Similar Analysis است که تصور نمیکنم هیچکدام از این دو بزرگوار شناختی از این روشها داشته باشند. از این رو طبیعی است که مناظرهشان میشود مدل داد و بیداد قهوهخانهای.
3- اما نکته مهمتر این است که چرا این دو به مناظره درباره موضوعات مهم تاریخ معاصر ایران دعوت میشوند، در حالی که هیچکدام مورخ آکادمیک نیستند؟ (آکادمیک به معنایی که گفتم نه به معنای صرف دانشگاهی بودن. چه بسا استادان تاریخ دانشگاهی که آکادمیک نمینویسند و هستند مورخان غیردانشگاهی که آکادمیک مینویسند.) و چرا از تاریخنگاران متخصص و درجه یک آکادمیک برای چنین گفتوگوهایی دعوت نمیشود؟ شیوهای که در رسانههای معتبر بینالمللی به جد رعایت میشود و همیشه برای مباحث تاریخی از مورخان برجسته علمی دعوت میشود. پاسخ روشن است: گویا جامعه ما در سطح عمومی بیش از آنکه طرفدار شجریانها باشد و موسیقی فاخر آنها را به گوش جان طالب باشد، خواهان موسیقی نازل و هتاکانه تتلوهاست. تتلوهایی که به شدت در فضای عمومی جامعه ما فالوئر دارند و رکورد لایوهای اینستگرامی را مرتب جابجا میکنند. حکایت ما حکایت همان مردمی است که از میان عیسی مسیح (پیامبر رافت و مهربانی) و باراباس قاتل، یک صدا باراباس را انتخاب کرد و تقاضای عفو او را نمود.
در این زمانه بیهیاهوی لالپرست
خوشا به حال کلاغان قیل و قالپرست /
کانال تلگرامی نویسنده «تاریخشناسی»
منبع: تاریخ ایرانی