249208
3 روایت از روز ترور حجاریان
حوادث پس از رویکارآمدن دولت اصلاحات در بعضی از موارد هنوز مبهم است؛ بهویژه ترور سعید حجاریانکاشانی، نایبرئیس شورای شهر اول تهران که در آن سالها سروصدای زیادی به راه انداخت.
<p><span style="font-size: 12px">سعید حجاریان ملقب به سعید مظفری سابقه انقلابی‌گری مفصلی را در گذشته خود دارد، او از مؤسسان وزارت اطلاعات و نیرو‌های اطلاعات نخست‌وزیری بوده است و جامعه ایران حجاریان را با دو عنوان مغز متفکر اصلاحات و نیروی امنیتی می‌شناسد. او در دهه 60 توسط سازمان مجاهدین خلق ترور شد و جان سالم به در برد اما تجربه تلخ ترور برای حجاریان به سال‌های دهه 60 ختم نشد و دوباره سراغ او آمد.</span></p><p><span style="font-size: 12px">در ساعت 10:30 روز یکشنبه 22 اسفند 1378، سعید حجاریان توسط سعید عسگر جوان 20ساله‌ای با اسلحه ماکاروف ترور شد. سعید حجاریان توسط احمد حکیمی‌پور، عضو دیگر شورای شهر تهران، به بیمارستان سینا رسانده شد و از خطر مرگ حتمی نجات یافت؛ اما پس از آن واقعه با لکنت زبان و قطع نخاع روبه‌رو شد. گفته می‌شود از فرهاد مهراد تا عسکراولادی، خاتمی و یونسی برای بهبود او دعا کردند و نگران حالش بودند. نکته جالب آنجاست که یکی از ائمه جمعه در آن سال اعلام می‌کند فلانی را زده‌اند که بمیرد، آن وقت شما به او آمپول چهار هزار تومانی تزریق می‌کنی تا زنده‌اش کنی؟ صحنه جراحی حجاریان در اتاق عمل نیز به گفته ظفرقندی صحنه جالبی بوده است؛ به‌طوری‌که تعدادی از عناصر تندروی محله نازی‌آباد تهران با کلت در اتاق عمل حاضر شدند و او را تهدید کردند که اگر حجاریان زیر عمل بمیرد، خودش نیز با گلوله به او خواهد پیوست. درعین‌حال تعدادی از بیرون ظفرقندی را تهدید می‌کردند اگر فلانی را نجات بدهی تو را از بین خواهیم برد.<br />پس از آن گمانه‌زنی‌ها از سوی دو جناح سیاسی شروع شد؛ از اتهام به بسیج تا نهضت آزادی مبنی بر دخالت در ترور میان روزنامه‌ها جریان داشت. محسن رفیق‌دوست نیز در گفت‌وگویی گفته بود که او سعید عسگر را به‌عنوان ضارب حجاریان معرفی کرده بود: «من سعید حجاریان را ضد انقلاب نمی‌دانم، حتی سعید عسگر را که قصد ترور سعید حجاریان را داشت، من به وزارت اطلاعات معرفی کردم و قبل از آن هیچ‌کس خبر نداشت... در آن زمان من با آقای علی ربیعی تماس گرفتم و سعید عسگر را به‌عنوان ضارب معرفی کردم. علی ربیعی هم تعجب کرد که چرا این کار را کردم. به برادر سعید حجاریان (مسعود حجاریان) که با من همکار بود، صراحتا گفتم من می‌دانم این کار سعید عسگر بوده است؛ چون چند روز قبل از آن نیز ابوالقاسم شفیعی را ترور کرده بود». پس از مدتی سعید عسگر و دو همدست او دستگیر و به اتهام اقدام علیه امنیت ملی تنها به 15سال زندان محکوم، اما پس از یک سال آزاد شدند و به گفته حجاریان ترور او برای سعید عسگر حتی سابقه کیفری نیز به‌همراه نداشت! سعید عسگر علت ترور را مبارزه با فساد اعلام کرد اما حجاریان معتقد است علت ترور، پیگیری‌های او در روزنامه صبح امروز مبنی بر افشای قتل‌های زنجیره‌ای بوده است. این ترور یک اتفاق جالب نیز برای مطبوعات داشت؛ رکورد فروش روزنامه صبح امروز که در مقایسه با سایر مطبوعات تا آن زمان رتبه اول یعنی فروش یک میلیون نسخه در روز را تجربه کرد.<br />برای نگاهی دوباره به این پرونده خونین گفت‌وگو کردیم با احمد حکیمی‌پور، عضو شورا شهر تهران در آن زمان و نگاهی داشتیم به خاطرات احمد زیدآبادی و صدیقه وسمقی که در آن زمان از مطلعین این پرونده بودند. مشروح این پرونده را می‌خوانیم.</span></p><p><span style="font-size: 12px"><b>‌روایت احمد حکیمی‌پور</b><br />احمد حکیمی‌پور درباره روز ترور حجاریان به «شرق» گفت: «آن روز در شورا جلسه علنی و رسمی داشتیم و چون شورا تازه شکل گرفته بود، جلسات به‌صورت عمومی و با حضور مردم برگزار می‌شد و محوطه شورا هم شلوغ می‌شد. بحث حفاظت اعضای شورا هم مطرح نبود و هرکسی خودش به جلسات می‌آمد. آن روز به نظرم یکشنبه بود، در حال رفتن به سمت شورا بودم؛ جلوی در شورا جای پارک نبود و میان ساختمان شورا و شهرداری پارک کردم. پشت سر من هم آقای حجاریان آمده بود اما جلوی در شورا جای پارک پیدا کرده بود و در این فاصله من در حال پارک‌کردن ماشین بودم که آقای حجاریان به درِ ورودی شورا می‌رسد. من هنوز از ماشین پیاده نشده بودم و در حال نوشتن برنامه روزانه‌ام بودم که در این حین یکی از مراجعین (مقدمی) سریع به سمت من آمد و گفت حاج‌سعید را زدند! البته من صدای تیر را نشنیدم و ضاربان را هم ندیدم. سریع به سمت شورا رفتم و دیدم آقای حجاریان گلوله خورده و همه در بهت و حیرت دنبال آمبولانس می‌گردند. در آن صحنه آقای علیزاده‌طباطبایی و محمدحسین حقیقی از اعضای شورا هم حضور داشتند. در این حین من منتظر آمبولانس نماندم و ماشینم را سریع آوردم و سریع سعید را به صندلی عقب منتقل کردیم و به سمت بیمارستان سینا رفتیم. دو نفر هم همراه من به بیمارستان آمدند؛ آقایان موسوی‌نسبت و مقدمی که صحنه ترور را هم دیده بودند. در مسیر هم یکی از دوستان آقای میرزاابوطالبی تماسی با من گرفت که به او گفتم ماجرا را به تاجزاده خبر بده. آن زمان تاجزاده معاون سیاسی وزیر کشور بود.</span></p><p><span style="font-size: 12px">وقتی به اورژانس رسیدیم کادر درمانی هنوز متوجه ماجرا نبودند که درگیری لفظی پیدا کردیم و گفتم ایشان فلانی است و ترور شده و در حال مرگ است و سریعا فکری برای او کنید. آن لحظه‌ها دیگر آقای حجاریان در لحظه تمام کرده بود اما نیرو‌های اورژانس با سوراخ‌کردن گلوی او، راه تنفسی‌اش را باز کردند. دکتر ظفرقندی و شکوری‌راد هم بعدا به جمع اضافه شدند و زمانی که مطمئن شدم کادر درمان اورژانس متوجه ماجرا شده و با جدیت در تلاش‌اند، به سمت شورا حرکت کردم و جریان را به دوستان که در صحن شورا همه در بهت و نگرانی بودند، توضیح دادم». او در پاسخ به این پرسش که بعد از این ترور آیا میان اصلاح‌طلبان ترسی از احتمال ترور‌های بعدی وجود داشت، بیان کرد: «آن زمان از این بحث‌ها وجود داشت و باید به مطبوعات و جو آن زمان برگردید. ‌نواری هم منتشر شده بود که بعدا مشخص شد تهدید به ترور نسبت به حجاریان است. آقای حجاریان هم شکایتی نکرد. حجاریان یک بار به طنز گفت: قاضی من آقای رازقندی، پزشکم آقای ظفرقندی است پس حتما عامل ترورم هم بزبزقندی بوده است!».<br />او در پاسخ به پرسش دیگری مبنی بر اینکه شما چرا دستگیر شدید، اظهار کرد: «آقای مقدمی که خبر ترور را آورد و در جلوی شورا شاهد صحنه بود، یک نامه از من برای آقای حجاریان گرفته بود، چون روزهایی که آقای حجاریان به شورا نمی‌آمد، در روزنامه صبح امروز حضور داشت، آقای مقدمی دنبال شغل در مجلس ششم می‌گشت و نامه‌ای از من به میثم سعیدی و آقای حجاریان داده بود تا از طریق نیروهای جبهه مشارکت مشکلش حل شود، چون حجاریان را در روزنامه پیدا نکرده بود، می‌خواست نامه را در شورا به او بدهد. در این حین جریان ترور اتفاق می‌افتد و بعدا روزنامه کیهان و رسالت این اتفاق را به سناریوی پلیسی پیچیده و مسخره‌ای تبدیل کردند و خواستند ماجرا را به درون جریان اصلاحات ربط بدهند. من ایام محرم را به زنجان می‌رفتم که در بعدازظهر تاسوعا من را در خانه مرحوم پدرم دستگیر کردند و این اتفاقات زمانی افتاد که آقای حجاریان هنوز در کما بود و اگر خدای ناکرده ایشان فوت کرده بود، شاید من را به عنوان عامل معرفی می‌کردند! اما ایشان بعد از به‌هوش‌آمدن گفت که با دستگیری حکیمی‌پور مسیر پرونده من دارد منحرف می‌شود. جالب است من خودم حجاریان را به بیمارستان رساندم، دکتر قاجار یکی از عوامل درمان سعید هم بعدا در جلسه شورا توضیح داد که اگر چند ثانیه دیرتر به بیمارستان رسیده بود، از بین می‌رفت. خاطرم هست وقتی دستگیر شدم در اخبار گفتند حکیمی‌پور را به علت احتمال فرار و ازبین‌بردن اسناد و مدارک و بیم تبانی دستگیر کرده‌اند! در دادگاه نیز من را حتی به عنوان مطلع هم نخواستند و در نهایت حکم برائت صادر شد. نکته جالب برایم این است که خبر رساندن حجاریان توسط من به بیمارستان در حال جعل بود و هرچه گفتم من این کار را کردم عده‌ای توجه نمی‌کردند؛ چون بردن حجاریان به بیمارستان سینا توسط من سناریوی آنها را خراب می‌کرد و از معجزات و الطاف الهی بود که خودم در آن لحظه بودم و او را به بیمارستان رساندم.<br />این فعال سیاسی درباره داستان نوار تهدیدآمیز نسبت به حجاریان هم گفت: «یک نفر نواری به حجاریان داده بود اما بعدا مشخص شد شخصی به‌صورت مستقل و سرخود الکی این کار را کرده است. خیلی از مسائل در آن زمان گفته شد و کمیته حقیقت‌یاب در شورا تشکیل شد اما کار شورا مختل شد. قبل از این واقعه نیز سه نفر از اعضای شورا برای شرکت در انتخابات مجلس از شورا رفته بودند و شورا تضعیف شده بود».<br />او درخصوص تحولاتی که در شورای شهر بعد از این اتفاق رخ داد، ادامه داد: «شورا معتقد بود جریانی برای اصلاح‌طلبان در حال بحران‌سازی است که نتوانیم به کارمان برسیم و در نتیجه تلاش کردیم که شورا وارد حواشی نشود اما در هر صورت فضا به شکلی بود که شورا درگیر حاشیه‌ها می‌شد و در نتیجه شورای شهر اول تهران دو ماه قبل از انتخابات توسط وزارت کشور دولت اصلاحات منحل شد که یکی از طنز‌های تلخ روزگار است. آن حوادث تأثیر خودش را در آن سال‌ها گذاشت و جریان اصلاحات در تله رادیکالیسم افتاد».</span></p><p><span style="font-size: 12px"><b>‌روایت احمد زیدآبادی</b><br />احمد زیدآبادی هم درباره این موضوع در جلد سوم خاطرات خود از آن واقعه چنین یاد می‌کند: «در آن روزها من که از پیروزی اصلاح‌طلبان در مجلس ششم به شوق آمده بودم، برای تحلیل اوضاع سیاسی با سعید حجاریان تماس بیشتری داشتم. یک روز غروب که با سعید در خیابان ولیعصر نرسیده به سه‌راه فاطمی گرم گفت‌وگو بودیم، پیکان فرسوده‌اش بنزین تمام کرد. دونفری از ماشین پیاده شدیم که آن را تا پمپ‌بنزینی در همان نزدیکی هل دهیم. در طول مسیر متوجه شدم که حجاریان به طور نامتعارفی به اطراف خودش دقتی ندارد و فقط جلوی پایش را نگاه می‌کند. درست به خلاف من که معمولا چشم‌انداز اطرافم را زیر نظر دارم و بیشتر چشم به دوردست می‌دوزم تا جلوی پایم. از هنگامی که سعید وارد شورای شهر شده بود، من او را زیاد نمی‌دیدم و معمولا هنگامی که برای دیدن علی رضایی به دفتر روزنامه صبح امروز می‌رفتم، فرصتی هم برای گفت‌وگو با او دست می‌داد. او بعضا اصرار داشت که برای دیدنش به محل شورای شهر در خیابان بهشت بروم، اما آنجا از محل روزنامه همشهری دور و درعین‌حال نهادی رسمی بود و این دو مرا برای رفتن به آنجا ترغیب نمی‌کرد. با این حال، پس از پرکردن باک پیکان در پمپ‌بنزین خیابان فاطمی، با هم قرار گذاشتیم که صبح روز 22 اسفند در محل شورای شهر همدیگر را ببینیم.<br />با این قرار که البته من آن را مشروط به حال‌وهوایم در آن روز کردم، از او جدا شدم و سمت خانه‌مان رفتم. صبح 22 اسفند من حسی برای ترک خانه در خود ندیدم و با به‌یادآوردن شرط و شروطم با سعید، ترجیح دادم که به جای رفتن به خیابان بهشت، خود را برای عزیمت به سمت روزنامه آماده کنم. هنوز خانه را ترک نکرده بودم که تلفن منزل به صدا درآمد. آن سوی خط نیلوفر قدیری از همکارانم در سرویس خارجی روزنامه همشهری بود که با صدایی گرفته گفت گویا در مقابل شورای شهر به سعید حجاریان شلیک شده است! با دلهره و دستپاچگی پرسیدم یعنی چی؟ یعنی مشکلی برایش پیش آمده است؟ نیلوفر پاسخش به‌گونه‌ای بود که یعنی کار سعید تمام شده است. پای تلفن وا رفتم و مدت زمانی طول کشید تا حواسم را جمع‌وجور کنم. مهدیه که حالم را دید با ترس و وحشت پرسید چه خبر شده؟ گفتم حجاریان را ترور کردند! بیش از آن معطل نماندم و با عجله خودم را به روزنامه رساندم. نخستین خبری که در روزنامه شنیدم این بود که حجاریان در جریان ترور کشته نشده و به حال کما به بیمارستان سینا منتقل شده است. این خبر مرا قدری آرام کرد؛ گرچه نگرانی همچنان پابرجا بود. وقتی جزئیات ماجرای ترور حجاریان را به نقل از رسانه‌ها خواندم، پیش خود اندیشیدم که اگر صبح آن روز بر سر قرارم با او حاضر می‌شدم، چه‌بسا ممکن بود با دیدن تروریست‌ها به او هشدار دهم! به نظرم آمد که اگر حجاریان اطرافش را می‌پایید و صرفا به جلوی پایش توجه نمی‌کرد، می‌توانست از عملیات ترور جان سالم به در ببرد. با این حال، حضور من در آن ساعت در جلوی شورای شهر می‌توانست برایم خطرآفرین هم باشد؛ البته نه از باب آنکه هدف مهاجمان قرار گیرم، بلکه بدان علت که متهم به شرکت در توطئه ترور او شوم!».</span></p><p><span style="font-size: 12px">‌<b>روایت صدیقه وسمقی</b><br />صدیقه وسمقی هم در کتاب خاطرات خود از آن روز و حواشی پس از آن این‌گونه یاد می‌کند: «روز 21 اسفند به دفتر حجاریان رفتم و به او گفتم تهدیدها علیه خود را جدی بگیرد و با گماردن محافظ موافقت کند. او با خنده گفت این حرف‌ها شوخی است، آنها که روز روشن، پیش چشم مردم مرا نمی‌زنند. او افزود: آهنگر آورده‌ام و برای درها و پنجره‌های خانه حفاظ نصب کرده‌ام که اگر اتفاقی افتاد بتوانم 20 دقیقه مقاومت کنم تا از کلانتری نیرو برسد! روز 22 اسفند 1378 حدود ساعت 9 صبح برای شرکت در جلسه علنی به شورای شهر رسیدیم. وضعیت غیرعادی بود و زمین مقابل شورا خون‌آلود بود. گفتند که چند دقیقه قبل سعید حجاریان، نایب‌رئیس شورا، هنگام ورود به ساختمان ترور شد. شاهدان گفتند که جوانی سوار بر موتور 1000 از ساعت هفت صبح آن ‌سوی خیابان، مقابل شورا درحالی‌که تخمه می‌خورد منتظر بود. هنگامی ‌که حجاریان از ماشین پیاده شد و به سوی شورا رفت فردی به او نزدیک شد و با او به گفت‌وگو پرداخت. در همین حال جوان موتورسوار به سوی او آمد و از فاصله دو‌متری به او شلیک کرد. حکیمی‌پور در همان هنگام از راه رسید. او و موسوی‌نسب و مقدمی سریعا حجاریان را به بیمارستان سینا بردند. در جلسه حاضر شدیم. نمی‌دانستیم که آیا حجاریان زنده است یا نه. <br />اعضای شورا می‌گریستند و از حجاریان سخن می‌گفتند. تصمیم گرفتیم قبل از هر کاری به بیمارستان رفته از حال حجاریان باخبر شویم. با نگرانی فراوان به بیمارستان سینا که در نزدیکی شورا بود رفتیم. خبر دقیقی به ما ندادند، فقط مطلع شدیم که او در حال کما است. بلافاصله پس از ترور، تیم پزشکی خوبی تشکیل شد. سرپرست تیم ظفرقندی بود. هنوز یک ساعت از ترور حجاریان و انتقال او به بیمارستان نگذشته بود که احمد وحیدی، رئیس اطلاعات مجمع تشخیص مصلحت نظام و رئیس اطلاعات سپاه و فرمانده سپاه قدس، در بیمارستان سینا، بر بستر حجاریان حاضر شد. خسرو تهرانی، مسعود حجاریان و مصطفی سلیمی نیز در آنجا بودند. آقای حجازی از بیت رهبری نیز در همان هنگام به بیمارستان آمد. وحیدی و حجازی پس از اطلاع از وضع وخیم حجاریان، بیمارستان را ترک کردند. در بازرسی وسایل حجاریان، نواری در اتاق او پیدا شد. در این نوار، جوانی خود را رضا احمدی از اعضای انصار حزب‌الله و عضو گروه فدائیان اسلام و عضو مؤسس جوانان فدائی ولایت فقیه معرفی کرده، مطالبی را با صدای خود قرائت کرده بود. نوار را در جلسه کمیته پیگیری گوش دادیم. در آن نوار حجاریان مرتد شمرده شده و تهدید به مرگ شده بود. نوار مذکور، سند مهمی بود اما نه از جهت شناسایی عوامل ترور، زیرا جریان پشتیبان ترور، بزرگ و گسترده بود و بدیهی است که جوانی مانند گوینده آن نوار، آلت دست آن جریان بود. علیزاده‌طباطبایی گفت در میان مسئولان جناح راست سخن از این است که تشییع جنازه حجاریان چگونه باشد و تهران را چگونه کنترل کنیم. افرادی از آن جناح پیشنهاد کرده‌اند که برای کنترل اوضاع، جنازه را به کاشان (موطن پدری حجاریان) ببرند. بنا بر اعلام مقامات، مباشرین ترور عبارت بودند از: سعید عسگر که به حجاریان شلیک کرده بود؛ پورچالویی، طلبه و از اعضای فعال بسیج شهر‌ری که دارای باشگاه ورزشی رزمی نیز بود، به عنوان همدست عسگر؛ مهدی روغنی که طبق صورت‌جلسه مربوط به بازشماری آرای انتخابات مجلس ششم، نماینده هیئت نظارت شورای نگهبان بوده است مقدمی که با دادن نامه‌ای به حجاریان وی را جلوی ساختمان شورا متوقف ساخته بود و مقصودی که به مباشرین سلاح فروخته بود».</span></p><p> </p><p><span style="font-size: 12px">منبع: <span id="resourcename">شرق</span></span></p>