258081
سرزمین ارتباطات: مکرمه صدیق
واقعیت این است که ما باید به قانون پای بند باشیم
حسرت می خورند و ای داد و ای وای ازدست تقدیر راه می اندازند که سرنوشت بلا سرشان آورده و فلک زده شده اند. یکی باید بگوید عزیز برادر ،وقتی از کنار هشدار «جاده لغزنده است ،آ رام برانید» رد می شدی حواست کجا بود که همه چیز را گردن تقدیر و سرنوشت می اندازی ؟.
<p><span style="font-size: 12px">این یک دو دو تا چهارتای مشخص است هر کس در هر راهی چشم بسته به پیش برود و حواسش پرت باشد خطر را به جان خریده و هزار و یک اما و اگر برای خودش درست می کند. بعضی ها یک سری موضوع ها را خیلی سرسری می گیرند وحتی در مسیر بزرگراه ،به عقب بر می گردند و هر لحظه ممکن است دچار حادثه و خسارت بشوند.</span></p><p><span style="font-size: 12px">واقعیت این است که ما باید به قانون پای بند باشیم و درست به پیش برویم. فرق جاده زندگی با جاده های دیگری که می پیماییم این است ، در این مسیر هیچ تابلویی وجود ندارد که بگوید «جاده لغزنده است».اگر درست بنگریم می بینیم در این مسیر به ما یادآ وری می شود «جاده بارانی است ،آ رام برانید تا از نعمت های بیکران خدا بر آسمان زندگی تان بهره ببرید و به عنوان اشرف مخلوقات ، سیراب عشق به سفر و شناخت راهی بشوید که شما را به مقصد آرامش و سعادت می رساند.</span></p><p><span style="font-size: 12px">در مسیر سرنوشت ، جاده روشن است و ایمن ، ولی راه باز نیست و جاده دراز.</span></p><p><span style="font-size: 12px">در این مسیر هر لحظه امکان صعود به عرش اعلا وجود دارد و در کمتر از هر ذره ای ، خسران و زیان ، ما را تهدید می کند. کسانی که با ایمان و یقین به مقصد روشن پیش بروند و صبر پیشه خود سازند و گردنه های پیچ در پیچ را ایمن و سالم طی کنند به اهداف خود می رسند.</span></p><p><span style="font-size: 12px">در این جاده ، مرحله به مرحله از کودکی و جوانی مان عبور می کنیم و کم کم به میان سالی می رسیم و بعد هم تا چشم به هم می زنیم می بینیم پیر شده ایم و به ایستگاه آخر رسیده ایم.</span></p><p><span style="font-size: 12px">ما خیلی از داشته های مان را از دست می دهیم و نیروی خود را خرج می کنیم تا داشته های دیگری را به دست بیاوریم. حالا کسانی که با آ رامش پیش می روند فرصت دارند تابلوها و هشدارهای مسیر سرنوشت خود را خوب ببینند و برابر قانون زندگی به پیش بروند و ببینند نفع و منفعت شان در مبادله داشته های از دست رفته و نیرو و توانی که خرج کرده اند و چیزهایی که به دست آ ورده اند چقدر بوده است.</span></p><p><span style="font-size: 12px">گاهی از تماشای عکس های قدیمی مان و حسرت هایی که در باره تیپ و قیافه و کفش و لباس و مدل موی سرمان و خودرویی که آ ن موقع برای خودش ابهتی داشته و حالا از رده خارج شده می تواند ما را لحظه ای به خود بیاورد .</span></p><p><span style="font-size: 12px">در این عکس ما افرادی را نیز داشته ایم که قدرشان را ندانسته ایم و دیگر هیچ وقت نمی توانیم آ نها را ببینیم.</span></p><p><span style="font-size: 12px">افرادی که سرمایه های بزرگی برای ما بودند و عمرشان به سر رسید و آرام و بی صدا از این دنیا به دیار باقی شتافتند.</span></p><p><span style="font-size: 12px">عکس ها و خاطرات گذشته حسرت های زیادی برای ما در پی دارند و ما باید در این لحظه از حرکت خود در مسیر سرنوشت طوری پیش برویم که عکس های،امروزمان برای فردایی که خیلی هم دیر نیست افسوس و حسرت نشوند. یعنی ما در این فرصت ،بیشترین بهره را از نعمت ها،داشته ها و سرمایه های سرنوشت خود ببریم تا مبادا در آ ینده خودمان را سرزنش کنیم که در کار و کسب و زندگی و جوانی و فکر و عمل و نیت خود خدای ناکرده کم گذاشته ایم و کوتاهی کرده ایم.</span></p><p><span style="font-size: 12px">البته باز هم باید حساب دو دو تا چهارتای زندگی خود را روشن کنیم و ببینیم چقدر از مسیر سرنوشت خود را طی کرده ایم و چقدر راه در پیش داریم.</span></p><p><span style="font-size: 12px">اینجاست که می توانیم تشخیص دهیم برای به دست آوردن یک سری چیزها نباید داشته ها و سرمایه های دیگرمان را مفت و مجانی هزینه کنیم. به عنوان مثال ،یکی از مسائلی که خیلی فکر مرا به خود درگیر کرده بود این که روزی برسد بتوانم آپارتمان 75متری ام را تبدیل به احسن کنم و خانه ای بزرگتر بخرم. این فکر همچنان مرا به خود مشغول کرده بود که چندی قبل در یک مراسم عروسی با عموی پیرم همنشین شدم. با خوشحالی ، حال و احوال همدیگر را پرسیدیم. عموی پیرم که معلمی بازنشسته است از من پرسید هنوز همانجا می نشینی (خانه ات را عوض نکرده ای؟).سری تکان دادم و آهی کشیدم. با تاسف گفتم بله همان جا می نشینم ولی در صدد هستم هر چه زودتر خانه ای بزرگتر بخرم و ... .</span></p><p><span style="font-size: 12px">از شما چه پنهان نمی خواستم کم بیاورم و قمپزی در کردم که من هم می توانم و به زودی ... .</span></p><p><span style="font-size: 12px">عمویم نفس عمیقی کشید و با لبخندی پدرانه گفت:خانه ات حرف ندارد عموجان . دل باز است و خوش نقشه و گرم .</span></p><p><span style="font-size: 12px">فکر می کردم عمو ،مسخره ام می کند. اما حرفی زد که خیلی برایم جالب بود. دستم را گرفت و گفت:عمو جان ،عمری کار کردیم ،جوانی مان را گذاشتیم ،سلامتی مان را خرج کردیم تا خانه ای آ نچنانی بخریم. به آ رزوی مان رسیدیم ولی راستش را بخواهی بچه ها رفتند و سرو سامان گرفتند و همیشه به ما سر می زنند. اما من و همسرم (همسر عمویم)در آن خانه تنها می مانیم ، شب ها می ترسیم و باید چراغ ها را روشن بگذاریم وگفته های این معلم پیر بازنشسته مرا به فکر فرو برد . واقعا راست می گفت ، خانه ام ،خوب است و اندازه و آبرومند. به قول عموجان ،آ دمیزاد می خواهد در یک وجب جا بخوابد و آن وقت مدام در حرص و ولع است و خدا نکند به بخل و حسادت و خود کم بینی هم دچار بشود.</span></p><p><span style="font-size: 12px">فکر عموجان را خواندم. آرزو کردم مثل او فکر کنم. نصیحتم نکرد، از لبخندش و گرمای دست های مهربانش آرامش گرفتم و آن شب حس و حال قشنگی داشتم. حرفی زد که حرف حساب بود چرا باید فکرم را بدون حساب و کتاب درگیر مساله ای کنم و خودم را آزار بدهم. این یعنی در جازدن در مسیر زندگی و چیز خوبی نیست. سادگی و قناعت و رضایت در زیر چتر سلامتی بهترین منظره ای است که در این لحظه عبور از جاده زندگی ام می توانم نظاره گر باشم و البته داشتن این آرامش به ما فرصتی می دهد تا بتوانیم برای به دست آوردن بهترین های زندگی خوب و درست و منطقی و به جا و به موقع فکر کنیم.</span></p><p><span style="font-size: 12px">حضرت علی (ع) در فرمایشی گرانبها سفارش می کنند :</span></p><p><span style="font-size: 12px">«دهر ، سه روز است و تو در میان این سه روز قرار گرفته ای. روزی که گذشت و آنچه در آن بودی که هرگز باز نمی گردد. اگر در آن روز عمل نیکی انجام داده ای از گذشتن آن غمگین نخواهی شد و از رفتن به استقبال آینده خوشحال خواهی بودو اگر کوتاهی و تقصیر در آن کرده ای از رفتنش شدیدا غمگین می شوی و از کوتاهی خودت حسرت می خوری. روز دیگر همان است که تو امروز در آن از صبحگاهان آغاز کرده ای و نمی دانی به آخر می رسانی یا نه و اگر آن را به آخر برسانی نمی دانی آیا بهره تو در آ ن همان کوتاهی و تقصیر همانند روز گذشته است یا نه.</span></p><p><span style="font-size: 12px">و روز سوم ،روزی که در انتظار آن هستی و باز نمی دانی آیا در آن کوتاهی خواهی کرد یا نه و هرگز نمی دانی آن را درک خواهی کرد یا نه. بنابر این آنچه را که الان در آن هستی غنیمت بشمار و فکر کن که غیر از امروز و امشب را در اختیار نداری.</span></p>