سلام ،بیست و هفت هشت سالمه ،تازه دیپلم گرفته بودم که معتاد شدم. خانواده ام طردم کردند برای همین هم کارتن خواب شدم. من چوب رفیق بازی هایم را خوردم و به این حال و روز افتادم. پیام من به همه جوان های هم سن و سال خودم این است که مراقب باشند و با رفیق ناباب ... .
این قصه تکراری است ، هم سوال هایش تکراری اند و هم جواب هایش تکراری. آدم هایی که درگرداب ندانم کاری ،گمراه می،شوند دیکته های نانوشته بارها در دفتر مشق زندگی شان مرور می شودو آ نها با سر هم کردن توجیه های تکراری ، رفوزه می شوند.
اما چند رخ در آن روی سکه دیکته های نانوشته این افراد حک شده است که باید برای تشخیص آ ن نگاهی تیز بین و نکته سنج داشت. نگاهی به مراحل مختلف زندگی از هم اکنون تا دوران نوجوانی و کودکی و خردسالی و نوزادی و حتی دوران زندگی قبل از تولد.
شناخت دقیق این مراحل و کشف علت گرفتاری جوان ها در منجلاب اعتیاد و دیگر آ سیب های اجتماعی بسیار مهم است. بی شک پدرو مادر نقش بسزایی در نوع تربیت و پرورش و رشد فرزند خود دارند. مادری که به فرزندش یاد آ وری می کند که نباید از تاریکی بترسد ،پدری که مدام به فرزند خود گوشزد می کند اگرپول هایش را جمع نکند به هیچ جا نمی رسد،پدرو مادری که با سخت گیری بیش از حد می خواهند فرزند خود را با نظم ترین و زرنگ ترین بچه روی زمین بسازند .
فردی که می گوید استعداد عجیب و غریبی دارد و اگر در کودکی و جوانی موقعیت داشت دکتر و مهندس می شد ناخواسته متنی برای فرزندش دیکته می کند که او را از هر چه دکتر و مهندس و آ دم حسابی شدن است بیزار می کند.
بی تردید فرزندان این خانواده ها ،در دیکته نانوشته خود رفوزه می شوند و از هر چه تاریکی و پول جمع کردن و نظم و ترتیب است خسته و کلافه می کند. در نقطه مقابل این خانواده ها،فرزندانی را می بینیم که از بی محبتی ،بدخلقی،دروغ ،دورویی و یا حتی محبت بیش از حد و اندازه در دیکته نانوشته خود ،واژه ها را غلط می بینند.
یکی از غلط های خطرناک این دیکته های خاموش ،بیماری است که خرخره نشاط و خلاقیت و اراده و هویت افراد را می گیرد و بهار جوانی را به خزان تباهی تبدیل می کند.
آثار این بیماری که سرنوشت فرد ،خانواده ،محیط و جامعه را به بازی می گیرداعتیاد به مواد مخدر است.
خیلی از رفوزه های این دیکته های نانوشته از رفیق ناباب می نالند اما در اینجاباید واژه ها درست معنا شوند تا چهره رفیقان نارفیق آ شکار شود. جوان بیست و هفت هشت ساله ای که به دام اعتیاد افتاده یک شبه معتاد نشده است. شاید رفیق نااهل دوران نوجوانی دستش را گرفته و او را پای بساط دود ودم نشانده ،اما شاید رفیقی دیگر نیز او را هل داده تا در آ تش رفیق بازی بیفتد. موضوع زیاد هم پیچیده نیست.
پسر جوان که از دوران کودکی احساسات مثبتش سرکوب شده ،او که ضعف و تنبلی در کارها را پیشه خود ساخته از روز
اول اینگونه نبوده است ؟.
بی شک پدران و مادران ،نقش تعیین کننده و حیاتی در روند رشد و فر آ یند پرورش نوجوانان و جوانان دارند تا آ نان را از بسیاری آ سیب ها مصون و ایمن بدارند. باید مراقب بود ،مبادا پدران و مادران نیز با نا آ گاهی ،سهل انگاری ،ساده نگری ،غرور و بلند پروازی و سخت گیری و بدخلقی ،رفیق ناباب فرزندان خود بشوند و سرمشقی را در دیکته های نانوشته بیاموزند که خطرساز و تهدیدزا باشد.
اگر والدین نظارت نامحسوس بر دوستان و رفت و آ مدهای فرزندان خود داشته باشند والبته و صد البته قبل از این اقدام ،ارتباط عاطفی و صمیمانه خود با فرزندان شان را در محیطی سرشار از اعتماد دو سویه تقویت کنند ،عواملی که موجب خودکم بینی فرزندشان می شود را شناسایی و به حداقل برسانند و به نقاط قوت ،اهمیت بدهند ،از مشکلات تحصیلی ،خانوادگی، فردی و ... فرزندخود غافل نشده و برای حل این مشکلات به کمک شان بروند، فرزندان شان را در تصمیمهای زندکی دخالت بدهندو هدف های منطقی و درستی با توجه به استعدادهای فرزند شان طرح ریزی کنند و الگوی مناسبی برای فرزندان خود باشند خواهند توانست نقش خود را در پیشگیری از آ سیب و مقابله درست و سخت و محکم با تهدیدها به خوبی ایفا کنند.
ونکته پایانی ،باز می گردیم به قصه جوان بیست و هفت هشت ساله که او در دوران کودکی از پدرو مادرش آ موخت برای بعضی از بیماری ها و حتی دلتنگی هامی توان تن به خود درمانی داد و مواد مخدر مصرف کرد و شاید این نیز نه تنها قبح قضیه را برایش شکست بلکه جایگاهی ارزنده و مثبت به این طبابت های اشتباه داد .اگر چه خداوند به هر فردی قوه تعقل و تفکر داده تا با حساب دو دوتا چهار تای زندگی اش ،کلاه خود را قاضی کرده و راه را از چاه تشخیص بدهد.