بعضی از این افراد ،سرشان به سنگ زمانه می خورد و شکست را تجربه ای ارزشمند و نقطه عطفی برای شروعی دوباره برای ساختن آینده خود می دانند.
اما گروهی دیگر مثل پسر کاکل به سر یکی از آشنایان نه تنها از شکست خود درس نمی گیرد بلکه همچنان در جهل و غرور و ندانم کاری سردرگم می ماند و کارو بارش هر روز زارتر از گذشته می شود.
همسر بیچاره اش خون دل خورد و صبوری کرد تا بلکه سر شوهرش به سنگ بخورد و زندگی خود را از نو بسازند.
ولی زن جوان هم تیرش به سنگ خورد و دست آخر با چشمانی گریان و دلی شکسته مهریه اش را بخشید وجانش را آزاد کرد.
مرد جوان انگار نه انگار که اتفاقی افتاده و همچنان پر غرور پشت سر همه و به خصوص همسرش و خانواده او بد و بیراه می گفت.
این شکست های تاسف بار کمر پدر بازنشسته و مادر پیرش را شکست .
پیرمرد هر چه داشت و نداشت دو دستی به طلبکارهای پسرش داد تا حرفی باقی نماند و کسی نتواند به فرزندش بگوید بالای چشم او ابرو است.
ای کاش پسر ناخلف قدرشناس محبت های پدر و مادرش بود ،با این وضعیت آشفته ای که در خانه پدرش به وجود آورده هنوز هم دو قورت و نیمش باقی است. انگار از همه طلب دارد. وقتی می نشینی دوکلمه حرف حساب بزنی آنچنان توی ذوقت می زند که از حرف زدن با او پشیمان می شوی. زمین و زمان را مقصر می داند و گفته آخرش هم این است :«ما هم اگر یک پدر پولدار داشتیم و... .»
چندی قبل با معرفی یکی از آشنایان در یک شرکت مشغول کار شد . پدر و مادرش دلخوش بودند شاید کار پسرشان رونق بگیرد و بتوانند عروس دلشکسته خود را برگردانند. اما هنوز چند روز نگذشته بود که مرد جوان با توپ پر به خانه برگشت و در حالی که حرص می خورد گفت:«من روزی برای خودم کسی بودم و یک خودروی صفر کیلومتر داشتم، حالا یک بچه به من امر و نهی می کند و ... .»او از فردای آن روز دیگر سرکار نرفت و آینه دق خانواده اش شد. پدر پیر که خیلی نگران آینده فرزند خود است تلاش کرد تا چند جای دیگر او را مشغول کار کند. افسوس که پسر مغرور حاضر نیست از خر شیطان پیاده شود و می گوید:«اینها کار نیست ،من دنبال یک شرایط بهتر هستم .»
او با رویاهای واهی خود سفری هم به خارج از کشور داشت تا به باوری غلط آنجا کار نان و آب داری پیدا کرده و پول جارو کند. ولی تتمه پس انداز پدر پیر خود را هم خرج کرد و دست از پا درازتر به خانه برگشت.
این که نشد زندگی،یک جوان چهار شانه درست و سالم سرکار که نمی رود هیچ ،توقع هایش هم از دیگران بی حد و اندازه باشد.
می گویند از ادیسون پرسیدند چرا اغلب جوانان موفق نمی شوند؟.جواب داد:برای این که راه خود را نمی شناسند ودر جاده دیگری گام بر می دارند.
متاسفانه ،گاهی افراد بر اساس اوهام ،دچار غرور می شوند و ارزیابی صحیحی از خود و کار خود ندارند.
این که فرد تصور غلطی از خود داشته باشد و به خاطر سهل انگاشتن دشواری ها و تکیه بر انرژی خیالی خود به پیش برود ثمره ای جز شکنندگی و آسیب پذیری نخواهد داشت. انسان مغرور نارسایی ها و حدو اندازه توان و قدرت خود را نمی شناسد اعتماد به نفس ، یعنی خود را و توانایی ها و قابلیت های خود را در عمل باور ندارد .
این چنین فردی به جای خود اتکایی ،خودباختگی دارد و فقط به دیگران اتکا می کند و راه درست زندگی را گم می کند.
واقعیت این است که اگر فرد بتواند به شناخت از خود برسد خیلی از مشکلاتش حل خواهد شد.
در این صورت فرد می تواند محبوب خودش بشود یعنی با درک و مواظبت از مقام و جایگاه و کرامت و شرافت خود به نقاط ضعف خود پی برده و برای رسیدن به خوشبختی تلاش کند.
آنچه مسلم است فرصت های عمر ما محدود هستند و اگر قدر ثانیه ها،دقایق و لحظه لحظه زندگی خود که ارزش تک تک آن به اندازه تمام عمر ما است را ندانیم دچار آسیب و صدمه خواهیم شد و شاید دیگر فرصتی برای از نو ساختن نداشته باشیم.
ما برای پیدا کردن راه موفقیت ،سرمایه ها و داشته های زیادی داریم که مهم ترین آن قوه تفکر و تعقل است.
اگر کمی جدی تر بیاندیشیم مسیر راه را روشن و شفاف خواهیم دید و به سوی هدفی مشخص در حرکت خواهیم بود. باور داشتن ارزش هایی مانند قناعت ،صداقت ،معرفت ،رفاقت با دوستان شایسته و وارسته و اطاعت در مقام بندگی نقش موثری در احساس آرامش روحی و روانی و قرار گرفتن در مسیر سعادت دارد.
در نهج البلاغه آمده است مولای متقیان در پاسخ به این سوال که چرا با آن همه امکانات لباسی وصله دار و البته پاکیزه و آراسته به تن دارد فرمودند: «قلب به سبب آن لباس خاضع می شود ،نفس سرکش با آن آرام می گیرد و مومنان به آن اقتدا می کنند و از آن سرمشق می گیرند.»
ساده زیستی و قناعت بهترین ثروت و دارایی هر فردی است تا همان طور که گفتیم با شناخت و درک درست از شرایط برای بهره مندی از موقعیت ها و شرایط بهتر تلاش درست و منطقی صورت گیرد.
باید مشکلات و مسائل زندگی را ببینیم ،آن را دست به دست نکنیم یا روی دست نگه نداریم که هر چقدر هم وزنش کم و ناچیز باشد قوه و انرژی مان برای نگه داشتن آن به مرور کم می شود و دست های مان خسته و ناتوان خواهند شد . با درایت و تلاش و آگاهی خواهیم توانست مشکلات و سختی ها را یکی پس از دیگری پشت سر بر زمین نهاده و گام های خود را مصمم تر به سمت اهداف درست و عالی زندگی برداریم.
و نکته پایان این که نهاد خانواده نیز در آموزش و نهادینه سازی باورهای درست زندگی برای فرزندان خود نقش حیاتی و اساسی دارد. بی هیچ تردید نظم و انضباط یکی از مسائل مهم تربیتی است که والدین باید به فرزندان خود بیاموزند تا آن را در حرف زدن ، کارکردن،خوابیدن ،غذا خوردن ،لباس پوشیدن ،رفت و آمد حفظ وسایل و دارایی ها و از همه مهم تر بندگی کردن رعایت کنند.